loading...
جدید ترین اخبارها
علی بازدید : 90 یکشنبه 03 دی 1391 نظرات (0)

سینمانگار: احمدرضا حجارزاده: سینمای ایران از نخستین سال‌های پس از انقلاب تا امروز، فراز و فرودهای بسیاری داشته اما بی‌شک در هیچ سالی به اندازه سال 91، ماجراهای جنجال‌آفرین نداشته است؛ سالی که از آغاز اکران نوروزی با دردسرها و واکنش‎‌های بسیاری که نسبت به اکران فیلم‎های «گشت ارشاد» و «خصوصی» شکل گرفت، ناگهان مسیری رو به سقوط و خاموشی در پیش گرفت و مدعیان و صاحب‌نظران بی‌شماری بر خود دید، بی‌آن‌که به هیچ‌کدام از آنها نیازمند باشد.

تازه‌ترین رخدادِ حاشیه‌ساز سینما، ساخت و نمایش واپسین فیلم فریدون جیرانی، کارگردانِ اجتماعی‌ساز سینمای ما و واکنش‌های تند و افراطی گروهی از معترضانی است که کم‌ترین آشنایی و شناختی از سینما ندارند و پیداست تنها به تحریک عوامل غیرمرتبط دست به آشوب و جنجال‌های بی‌ضرورت زده‌اند که تازه این رفتار آنها، نه تنها به ضرر و توقیف فیلمِ جیرانی، که ناخواسته سبب نوعی تبلیغات غیرمستقیم به نفع فیلم و سودآوری بیشتر برای تهیه‌کننده و کارگردان آن شد.

فریدون جیرانی البته فیلمساز خیلی خوبی نیست، ولی فارغ از خوب و بد آثارش، هرچه باشد او هم فیلمساز است، و چه بسا بیش‌تر از خیلی‌های دیگر که این روزها ادعای فیلم‌سازی دارند و در نهایت جز مُشتی مهملاتِ سرِهم‌بندی‌شده چیزی تحویلِ سینماروها نمی‌دهند، جیرانی دستِ‌کم به مدد عمری سابقه روزنامه‌نگاری، داستان و درام را خوب می‌شناسد. هنوز خیلی از علاقه‌مندانِ سینما، طرفدار پروپاقرص فیلم‌های پُرفروشِ «قرمز» و «صورتی» هستند. بنابراین نمی‌شود به سادگی او را نادیده گرفت و با الصاق عناوینی چون دیکتاتور، برای این فیلم‌ساز پاپوش دوخت و او را از گردونه سینمای ایران حذف کرد.

«من مادر هستم» پیش از هر چیز، یک فیلمِ سرگرم‌کننده و خانواده‌پسند است. می‌دانیم که درصد اندکی از تماشاگرانِ فیلم‌های روی پرده را قشر روشنفکر، خاص و تحصیل‌کرده جامعه تشکیل می‌دهند. اغلب کسانی که پای چنین فیلم‌هایی می‌نشینند، از طبقه عامه مردم و زنان(بخوانید مادرانِ) خانه‌دارند. پس طبیعی است که با هر داستان احساسی و عاطفی، فارغ از کیفیت ساختاری فیلم ـ که برای این دسته از تماشاگران، نه به چشم می‌آید و نه اهمیتی داردـ همذات‌پنداری کنند و اشک بریزند یا شادمان شوند، ولی این‌که چرا ناگهان جمعیتی سر از خیابان‌ها درمی‌آورند و به نام دفاع از خون شهدای جنگ تحمیلی، مقابل سینماها تجمع و یک سینماگرِ نشان‌کرده را تهدید و تخریب می‌کنند، ریشه در زیرلایه‌های اعتقادی و اجتماعی دولت‌مردان و مدیران فرهنگی دارد. وگرنه اگر کندوکاو کنیم، در سال‌های گذشته نیز کم نبوده‌اند فیلم‌های مسئله‌داری که بی‌سر و صدا اکران و دیده شده و به حد مطلوب نیز فروخته‌اند. پس چرا در زمانِ اکرانِ آن فیلم‌ها کسی دَم برنیاورد و دیگری را با القاب توهین‌آمیز، خطاب نکرد؟ آیا در زمانِ نمایش آن فیلم‌ها، افرادی که امروز کاسه داغ‌تر از آش سینما شده‌اند(حتی بیش‌تر از وزارت ارشاد به عنوانِ مهم‌ترین نهاد و متولیِ تصمیم‌گیرنده در باب سرنوشت سینما)، وجود نداشتند، یا به قولِ وحید جلیلی در برنامه سینمایی «هفت»، هنوز ممنوع‌التصویر بودند، یا آن هنگام این سینه‌سوزی‌ها، منفعت و فایده امروز را نداشت؟ پس ماجرا از چه قرار است؟ این دعوای ناتمام در سینمای ایران، ناشی از کجاست؟ چه کسی یا کسانی خط قرمزها را تعیین می‌کنند؟ چه کسانی باید برای سینمای ایران تصمیم بگیرند و از صلاحیت این کار برخوردارند؟ مگر صد سال سینمای ایران، از زیر بوته و یک‌شبه به عمل آمده که حالا برخی تازه‌کارهای ناآشنا دایه مهربان‌تر از مادر شده‌اند؟ اگر امروز زنده‌یادان علی حاتمی و رسول ملاقلی‌پور در میان ما بودند،کسی به خود اجازه می‌داد چنین رفتاری در برخورد با فیلم‌ها داشته باشد؟ چرا زمانِ نمایش فیلم‌های «کمکم کن»،«میم مثل مادر»،«نسل سوخته» و «قارچ سمی» کسی اعتراضی نکرد؟ گیرم در حق آن فیلم‌ها هم ظلم شده باشد یا مضمون‌شان به مذاق عده‌اش ناخوش آمده باشد اما از روی پرده پایین کشیده نشدند و در اعتراض به آنها، خیابان‌ها پاتوقِ مدعیان نشد. حالا چه شده که «من مادر هستم» این همه جنجال برانگیخته؟

متاسفانه سینمای ایران طی سال‌های اخیر بیش از هر چیز دستمایه تقسیم‌بندی‌های عقیدتی‌سیاسی شده؛ آفتی که می‌تواند بنیانِ سینمای ایران را به باد دهد. شاید هدف همین است. چه کسی می‌تواند ثابت کند چنین حرکات و برخوردهای ناشایستی با فیلم‌های سینمایی، دسیسه‌ای برای برچیدنِ سفره هنر هفتم نیست؟ به واقع باید این نظر غلامرضا موسوی، تهیه‌کننده فیلم جیرانی را درست پنداشت که بسیاری از معترضان فیلم جیرانی، حتی به خود زحمتِ تماشای فیلم را نداده‌اند و حمله‌های آنها به این اثر، ناعادلانه، مغرضانه و دور از انصاف است. وقتی نماینده مجلس شورای اسلامی(حمید رسایی) در یک برنامه رسمی و زنده تلویزیونی، جای تحلیل و انتقادِ محتوایی فیلم، به مواردی نظیر محرم و نامحرم‌بودنِ بازیگران و تماس فیزیکی آنها و همچنین نشان‌دادنِ مصرف سیگار و مشروبات الکلی ایراد می‌گیرد و وجود چنین صحنه‌هایی را سبب بروز مشکل برای فیلم می‌داند، جز این نتیجه که ایشان تا به حال در طول زندگی خود، به تماشای فیلم‌های ایرانی ننشسته، چه قضاوتی می‌توان کرد؟ یک نفر نسخه‌ای از فیلم‌های «زندان زنان»، «مرد عوضی»،«آب و آتش»، «آدم‌برفی»، «سنتوری» و «درباره الی» را بدهد ایشان ببیند. چرا وقتی فیلم‌هایی مانند «پیتزامخلوط» و «زنان ونوسی،مردان مریخی» شامل بدترین شوخی‌ها و الفاظ جنسی و آرایش‌های غلیظ و بزن و بکوب‌ها روی پرده می‌روند، کسی قیام نمی‌کند؟ فقط به این دلیل که کمدی‌اند و جدی گرفته نمی‌شوند؟ انگار این نماینده محترم در ایران زندگی نمی‌کند و فیلم‌های دیگر را ندیده، یا نمی‌داند سینما، رسانه ملی نیست که مادر و فرزند نتوانند با یکدیگر برخورد فیزیکی، هرچند محدود داشته باشند. چند فیلم در سینمای ایران باید مثال بزنیم که در آنها زن و مرد و کودک، سیگار می‌کشیدند و کسی هم مخالفتی با آنها نداشته؟ هنوز فیلم‌های بسیاری از آمار جشنواره سی‌ام فیلم فجر در نوبت اکرانند که تماشای هر کدام از آنها می‌تواند برای چنین افرادی، هراسی بزرگ و باورنکردنی باشد. نباید فراموش کرد که سینما، سیاست‌بازی نیست. سینما بیش از هر چیز دیگر، یک سرگرمی عمومی است؛ دنیایی که تماشاگران جهانی ذهنی و خیالی را دنبال می‌کنند تا برای مدتی حدود 2 ساعت، از دنیای دردناک و غیرقابل‌تحمل زندگی حقیقی جدا شوند و رویا ببینند. هرچند که رویاهای نویسنده و کارگردان، با داستانی ملهم از شرایط روز جامعه و جهان تلفیق شده و بازتاب زندگی پیرامون مخاطب باشد. «من مادر هستم» نیز به قصد قصه‌سرایی ساخته شده، ولی کارگردان در بستر قصه، اشاراتی به دغدغه‌های ذهنی خویش و بارز دنیای امروز داشته است. اگر تصویر این دنیای پنهان، خاطرِ گروهی را مکدر کرده، آیا باید ریشه آن فیلم را سوزاند و از بَر کَند؟ پس تکلیفِ موافقان چه می‌شود؟ پس آنها که خود از این قماشند، تصویر و تسلای خاطر خود را در کدام فیلم ببینند؟ حقیقت با نشان‌ندادن، مخفی نمی‌ماند. آنها که به امثال جیرانی و دیدگاه‌هایشان اعتراض می‌کنند، باور کنند در همین مملکت و همین جامعه اسلامی، خیانت هم هست، فرزندانی هستند که والدین‌شان را با نامِ کوچک صدا می‌زنند، نه با القابی مانند «مادر» و «پدر» و اتفاقاً به هیچ وجه دچار گسست خانوادگی نیستند، که برعکس رابطه عاطفی عمیق و خوبی با یکدیگر دارند. بخشی از وظیفه سینماگر متعهد، بازتابِ شرایط عمومی جامعه در فیلم‌هایش است. فیلمساز اگر نتواند فیلم بسازد، کتاب می‌نویسد. اگر نتواند بنویسد، پناهنده می‌شود و دیری نمی‌پاید که به روی خودمان اسلحه می‎کِشد. چرا باید امروز از ساختِ فیلم‌هایی نظیرِ «یک خانواده محترم» و «آینه‌شمعدون» تعجب کنیم؟ از قضا، تولید چنین فیلم‌هایی نتیجه تخمی است که خود کاشته‌ایم. آیا از فیلم‌ها و فیلمسازان محترم و کارکشته‌ای نظیر بهرام بیضایی، اصغر فرهادی و جعفر پناهی، تقدیر کردیم که امروز از آنها به عنوان افتخارات ایران یاد کنیم و توقع بازگشت به وطن و فعالیت دوباره داشته باشیم؟ ما به جای حفظ، آنها را فراری دادیم. وحید جلیلی، کسی است که در مواجهه با فیلم بی‌همتا و اسکاری «جدایی نادر از سیمین»، آن را دروغی بی‌اساس و سیاه‌نماییِ وضعیت ایران خواند. حال آن‌که «جدایی...»، یکی از واقع‌گرایانه‌ترین فیلم‌های سینمای ایران در دو دهه اخیر است. همان‌طور که «نفس عمیق» هست، همان‌طور که «اینجا بدون من»، «آلزایمر»، «هیچ»، «سعادت‌آباد»، «خون‌بازی»، «دختران»، «سنتوری»، «یکی می‌خواد باهات حرف بزنه» و...

وحید جلیلی در دهم آذرماه امسال و یکی از قسمت‌های برنامه «هفت» به ممنوع‌الکار بودن خود در زمانِ پرکاری جیرانی اشاره کرد و گفت: «فیلمنامه سینمای ایران را چه کسی می‌نویسد؟ سینمای ایران چه شخصیت‌پردازی درباره ایران ارائه می‌دهد؟ این تصویر سیاه و تاریک از ایران را چه کسانی ارائه می‌کنند؟ جیرانی پارسال فیلم «قصه پریا» را با موضوعی مشابه با پول جمهوری اسلامی ساخته. مسائلی را که جیرانی مطرح می‌کند چه نزدیکی با مناسبات نظام دارد؟ اینها دیکتاتور هستند و رانت‌های نظام را در جهت نمایش اهداف خود به کار می‌گیرند. ما نمی‌خواهیم خفقان ایجاد کنیم. عناصر معاندی که هیچ نسبتی با نظام و فرهنگ بومی ندارند، چرا باید در سینما فعال باشند؟».

آیا از واکاوی چنین حرف‌هایی نمی‌توان به این نتیجه رسید که جلیلی، سنگ غیبت و دورماندگی خویش از سینما را به سینه می‌زند؟ وگرنه مگر او معین می‌کند که چه کسی در سینما فیلم بسازد یا نسازد؟ مگر می‌شود همین‌طور بی‌خود و بی‌جهت به کسی تهمتِ دیکتاتوربودن زد؟ از سوی دیگر می‌توان مشکلاتِ پیش‌آمده برای «من مادر هستم» را به حضورِ باران کوثری ربط داد. طی چند سالِ گذشته اغلب آثاری که کوثری در آنها همکاری داشته، با مسائل و مشکلاتی مواجه شده. از متوقف‌شدن اجرای نمایش «زمستان 66» در شیراز گرفته تا به سرانجام‌نرسیدنِ فیلمی که قرار بود با مشارکت حوزه هنری تولید شود و همین‌طور شایعاتی مبنی بر ممنوع‌الکاربودن این بازیگر جوان. مشکلات سینمای ایران در سال 91،فقط به موضوع فیلمِ جیرانی ختم نمی‌شود. دخالت‌های بی‌جای حوزه هنری در اکرانِ فیلم‌ها و عدم اکران برخی عناوین در سینماهای تحت اختیارش، یکی دیگر از مهم‌ترین مسائل پیش‌آمده در سال جاری است. چنین برخوردهای نسنجیده‌ای، ضربه‌ای اساسی بر پیکر نحیف سینمای ایران وارد می‌آورد. سینماداران پایتخت و بسیاری از شهرستان‌ها در آستانه ورشکستگی‌اند و اعلام کرده‌اند سالن‌هایشان خالی از تماشاگر است. فقط طبق نوبت، فیلم‌های روی پرده را عوض می‌کنند، بی‌آن‌که فیلم‌ها به کف فروش برسند و بتوانند حتی هزینه تولیدشان را بازگردانند. شورای صدور پروانه نمایش، فیلم‌های مانده در صف اکران را یکی پس از دیگری روی پرده می‌فرستد، بدون آن‌که برای هر کدام از آنها برنامه‌ریزی و زمان‌سنجی مناسبی صورت گرفته باشد. جالب آن‌که در میان چنین اکران‌های شلخته‌ای، ناگهان فیلمی مانند «من مادر هستم» را با جار و جنجال فراوان روانه اکران می‌کنند تا ضمنِ این‌که تغییری در وضعیت فروش فیلم‌ها می‌دهند، اعتراضِ سینمادارها را ولو برای مدتی خاموش کنند اما در این تصمیم‌گیری نادرست کسی که متضرر می‌شود،کارگردانی است که بهترین فیلمش را ساخته و نمایش عمومی آن،هم‌زمان شده با فیلمِ پرحاشیه فریدونِ جیرانی.

«من مادر هستم» به لحظ کیفی و ساختار، فیلم متوسطی است. این واقعیت را باید پذیرفت. اگر این فیلم در شرایطِ عادی و بدونِ این همه سر و صدا روی صحنه می‌رفت، آیا در رقابت با آثاری نظیر «بی‌خود و بی‌جهت»، «زندگی خصوصی خانم و آقای میم» و «یکی می‌خواد باهات حرف بزنه»، شکست نمی‌خورد؟ حتی اگر فیلم‌های نامبرده بیش‌تر از فیلمِ جیرانی نمی‌فروختند، دستِ‌کم همه فیلم‌ها این شانس را داشتند که به یک اندازه انتخاب و دیده شوند، ولی اینک در جدالی نابرابر نه تنها فیلم‌هایی غیر از اثر جیرانی، که همه سینمای ایران قربانی این شرایط نابسامان می‌شود.

همه آنچه در این نوشتار آورده شد، نه در دفاع از فیلمِ «من مادر هستم»، که در حمایت از مجموعه‌ای به نام «سینمای ایران» بود. فیلمِ جیرانی، مُشتی نمونه خروار است. چه کسی تضمین می‌کند در آینده با سایر فیلم‌هایی که از راه می‌رسند، چنین برخوردهایی صورت نگیرد؟ اگر زودتر از آن‌که دیر شود، به داد این هنر آشوب‌زده نرسیم، آن‌که اعدام می‌شود، همانا خودِ سینماست، نه «آوا»ی فیلمِ جیرانی. در این سیری که سینمای ایران در پیش گرفته، گویا باید خود را برای تعطیلی دائمی این هنر آماده کرد. بهتر است چند حلقه نگاتیو برای روزی که چراغ سینماها برای همیشه خاموش می‌شوند، ذخیره کنیم تا بتوانیم از آن لحظات دیدنی فیلم بگیریم و تدوین کنیم، برای ثبت در تاریخ هنر ایران‌زمین.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظرتون در مورد وبلاگ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 4
  • بازدید ماه : 4
  • بازدید سال : 17
  • بازدید کلی : 948